بوي حموم مياد ؛
حمومي كه لختهاي سياه و سفيد دستهاي همو بالا مي برن
حمومي كه پشگل الاغا بوي خوب ميده ،صابونها چربي تن حسيني راد
من پشگلا رو با لذت ميمالم به تنم و روي شن و علف شور دراز مي كشم
و پر آفتاب مي شم ؛
ابسال منتظرمه ما در جزيره بهشتي مشغول استراحتيم
من دمر شده ام و علفهارو مي جوم ؛
ابسال تن بي موشو پوشونده كه با لباس بميره
من با بيكيني ، پهلوهام از علف خيس درد گرفته؛
آسمان طرفدار من است ؛
ابسال مي خواد ذره و ناپديد بشه ،من مانع نيستم.
ابسال فقط يه بارمنو ببوس خوشم مياد بوي نون و پهن ميدي
بعد غيب شو برو روي درخت واسه هميشه اونجا بمون
من روي درخت مينويسم " سلامان "
ديگر پهني وجود ندارد اما شنها هنوز هستند شنهاي آفريقايي...
يوسف من ابروهايت را به من بده ، آخر من به تو نياز دارم. تو جواني و خوشگل و مهربان؛ تو آرايشم ميكني هر جور كه خودت خوشت مي آيد، بنفش و آبي و كاهويي. بهم تنفس مصنوعي بده، من غرق شده بودم در صندليهاي به هم چسبيده، ديجيتال ، ديجيتال ، ديجيتال
1380
No comments:
Post a Comment