Thursday, May 10, 2012

باز هم پیش من آمده است
باز دارد بالا می‌‌آید
استخوانهای پاهایم را می‌‌گیرد 
می‌  پیچد و تا خودم بالا می‌‌ خزد
هم بد است هم خوب است
بد است چون من است
خوب است چون من است
من از من بالا می‌‌ رود
منی که حتا نمی‌‌ تواند
انقدر ابله و خودسر است که داد می‌‌ زند نمی‌‌تواند
کودکی یادش است
کودکی نمی‌‌ خواهد
کودک نمی‌‌ خواهد
انقدر فشارم می‌‌ دهد که استخوانهایم ترک می‌‌ خورند
غده‌های سینه‌ام منقبض می‌‌ شوند
هر چیز سفتی را سر راهش می‌شکند، هر چیز نرمی را سفت می‌‌ چلاند
من دارد به خودم می‌‌رسد
به جایی‌ که نباید
به جایی‌ که کسی‌ نیست و زندگی‌ آرام تر است اگر کسی‌ آنجا نباشد
پنجره‌ها را باز می‌‌ کنم
نفس عمیق می‌‌ کشم
چای می‌‌نوشم
شاید برود
نمی‌  رود
اینجا به دنیا آوردمش
اینجا پا گرفته
اینجا خانه نشین می‌‌ شود
 ... بهتر است کمی‌ دراز بکشیم

 می ۲۰۱۲ ، پرت