Saturday, March 8, 2014

مرگ

بيا از خودت بيرون. از حجم اسيدى درونت كه مى خوردت و حل مى كندت در سوختگى تاريخى اش. بيرونت مچاله مى شود و به درونت فرو مى رود و از تو له مى شود.  اين اشكهايى كه اينطور مى سوزاند همان اسيد سياه كهنه است. تنت را از داخلت بيرون بكش. 

[مرگم دارد با من پير مى شود. آن شب كه در راهروي بيمارستان پاي برهنه دويدم تا دستشويى، روى زمين نشستم و گريه كردم، مرگم جوان بود و زيبا. پوست مرگم چه لطيف بود. خودش چه دست يافتنى و سبك.] 

مرگم مرد قبل از خودم...