Tuesday, February 16, 2010

الکی

روی ایوان خانه بتونی نشسته است
گلها و حوضچه ها روی پرچینها و گاه روی پیشانی اش می چرخند و ناز می کنند
دخترش صورتش را میان دو سینه او فرو برده، خمار چرت نوزادی اش ، بینی اش را به او می مالد
دخترش آنجا بود وقتی آفتاب سفید نیمکره شمالی از دو قاره گذشت و از سوراخ پرده توری اتاق، خودش را روی دفترهای شعرش انداخت
دخترش آنجا بود وقتی که دفترهای شعرش روزی روزگاری ناغافل از روی میز بلند شدند و بال زنان از پنجره بیرون پریدند
و دیگرراه برگشت را پیدا نکردند
دخترش آنجا بود وقتی صدای کوبیدن در اتاقش در آپارتمان پیچید
درگوش مادرش چرخید
گوشهای پدرش را زنگاند
دزدگیر ماشینهارا جیغاند
و رفت پشت در جبر آسمان کناردیگر فریادها
که دیگر بر نگردد که نگردد
می شد یک بوسه شود برود درگذشته ها
تنش را به دود گرم و نرم قلیان دوسیب بمالد
در خیابانها پرسه زند
روی صورت دخترش بنشیند که با چتر کوچکش می لولید در آسمان اول و
ول می گشت در آسمان هفتم
آن وقت می نشست روی لبهای کسانی که آن موقع لب داشتند
بوسه ای آغشته به
candy kiss
که احتمالا از بوسه های لای دفتر شعرهایش هم شیرین تر بود
گذشته می خنداندش
دخترش چرت کوتاهش تمام می شود