رنج کودکی ما پیچهای چالوس را صدا می کند
پژوی سفید دنده کنار فرمانمان از آسمان آبی ابری می گیرد تا پیاده شویم روی کوهها، با درختها تاج شاه بکاریم
تنمان درد رامسر
جیرجیرکهای مرده کنار بشقاب چلوکباب در باغچه با صفا
آقا جون در سکوت دوغ می نوشد از تنگ گلی] بازی]
بازی با بره های سفید و گربه های سبز
بازی با اولد سانگ
وزخم گرد زانویم که کیف می کند از چغری در همان روزهای اول بهار
.
.
.
تونلهای چالوس را می شمارم
کاجهای کوه مادرم را می شمارم
ساعتهای توقف در کندوان را می شمارم
گریه هایم را ، اضطرابم را، سکوت بین خرو پفهای پدرم را می شمارم
هر جرعه این هوای خیس و چموش را – که باد می دهد مجراهای بینی ام را – می شمارم
تنها شدنم را در بهار تابستان پاییز زمستان ، فروردین تیر مهر دی ، اردیبهشت مرداد آبان بهمن.. می شمارم
.
.
.
امروز تکراری می گویم
تکراری در کوچه های این بهشت تکراری قدم می زنم
تکراری قلبم هوس رامسر و کوی پونه می کند و آهنگهای گریه دار کاست تویوتا ی کورونای نقره ای
و تکراری تنها شدنم را در بهار تابستان پاییز زمستان ، آوریل ژوئن نوامبر ژانویه ، می ژولی فوریه.. می شمارم
بهمن 1388
Perth