يك روز مى گذرد
دو روز مى گذرد
سه روز و سه هفته و شش روز مى گذرد
كمتر مى شود
گاهتر مى شود
پايين و بالا و پايين مى رود
آرام ولم مى كند
باز مى گيردم
پروانه هاى شكمم كمتر بال مى زنند
مى ميرند و هنوز وقت هست تا پيله بتنند و كرم شوند و پروانه و بال بال
قلبم كمى آرامتر مى زند
تا اينكه ببينم
نبينم تا نشوم
نشوم تا يادم برود
بروم تا ديگر نيايم
نيايد
نياييم
باهم نباشيم
تا اينكه با هم باشيم و همه چيز آرام بشود
عادى بشود
تكرارى بشود
نو بشود
نباشد
ولم كند بروم پى كارم
بروم زير آفتاب آبجويم را بنوشم
فكرنكنم به هـيچ چيز
نبينم
ولم كند
ولم كند
ولم كرده است
Dec 2013
Nas