Wednesday, April 23, 2014

مادرم

روزهايى بودند كه مادرم خوابش مى برد
روزهايى كه برف بى صدا مى باريد و شب را خصوصى من مى كرد
مادرم كجاست؟
مادرم چيست حالا؟ 
مادرم سپيده دم است
آفتاب گرم بعد از باران است
مادرم اين رنگين كمان است كه از نولامارا برمى خيزد و در تهران فرود ميايد
مادرم مى خوابد لا به لاى هواى شهرى كه نبضش تند تند مى تپد
شهرى كه خودزنى كرده و خونش مى جهد
مادرم مى خوابد و صداى نفسهايش لاى بادهاى زمستانى بالاى شهر مى چرخد
از روى درياها و خشكيها رد مى شود واين سوى كره زمين روى اشعه داغ آفتاب تابستان سر مى خورد، از ميان پنجره عبور مى كند و روى بشقابهاى شسته شده مى افتد
شب ترس ندارد
شب خواب من است و من خواب شب
مادرم بيدار است
خيره به نفس من كه نور مى شود و كف آشپزخانه اش مى نشيند

يكى دو سال پيش (٢٠١٢حدودا)
Nas