اینجا شهرها کنار هم خوابیده اند، دستها روی سینه، پاها دراز، تفها آویزان
تصویری دارم از مرکز ثقل این شهرها که صبحهایش بوی کله پاچه میدهد
و چربی این بوست که مرا یاد روایاتی از این شهر میاندازد
خدا را شکر که کلّهام از مفهومهای گنده خالی شده است
شاید اثر شیشلیک چاق و چلهای است که تن لشش را چسبانده به دیواره شکمم
شهر عصبانی، شهر مردهای کلفت
شهر دختران جوان و زیبا که با تنهای سفید و سینههای بریده روی تختهای بیمارستانها دراز کشیده اند و از پنجره به بیرون خیره شده اند
خیره به بوی کله پاچه که در سرد صبح زمستان مظلوم ۱۳۸۸ میپیچد و بالا میرود و تمام کودکی ما را با خودش میبرد
از دنیایی که دیگر وجود ندارد
به دنیاهایی که هرگز وجود نخواهند داشت
دیگر قلبم از این شهر گرفت و سیاه و پاره شد
قصهاش را برای وقتی دیگر میگذارم
شوخی نمیکنم
برای وقتی که دور میشوم انقدر دور
حتا به اندازه نصف کره زمین
و زیرش مینویسم
تهران، دی ۱۳۸۸
6 comments:
شهرِ زیادی است آنجا. انقدر زیاد که آدم دلش می خواهد همه ی تصویرهاش را قورت دهد و بعد انقدر دور شود ازش که دلش تنگ و مریض بشود، بعد همه ی آن تصاویر را بالا بیاورد و بنشیند سیر برای همه چیز گریه کند...
نصف کره زمین کیلومتر دور شدی و با این حال این تهران دی ۸۸ آنقدر باور کردنی است
روزی که برگردی نه عصبانیت شهر را می بینی نه بوی لجن جوبها
شهر میشود خانه ، با کوههایی که از ته اتوبان مدرس سرک میکشند انگار که روی پنجه پا ایستاده اند تا تو و تمام عزیزان باز گشتهشان ببینندش
عجیب است ، مرغ خانه دور ، غاز که نه ، طاووس هفتاد رنگ میشود. از همین حالا میتونم دمش را ببینم که اغراق کنان ۳۶۰ درجه باز کرده
پی نوشت : شهر هنوز هم عصبانی است
Shahre ma por az asabaniyat va nefrate, nefrati ke shayad mardom dalilash nabashan! Be omide roozi ke ba khoshhali be shahre mardome khoshhal bargardeem!
Perfectly Perfect!!!!!
بعله. ژانویه هم تمام شد و همه برگشتند سر خانه و زندگیشان. ما ماندیم و این شهر بی شکل که اصلا "یک" شهر نیست. ده تا مکان و مفهوم تکه پاره و بی ربط است.
Post a Comment